سید مهدی حسینی دورود

  • یادداشت سید مهدی حسینی دورود؛

    آنان در قالب یک دین شناس زنده یا یک فعال فرهنگی- سیاسی- اجتماعیِ باسابقه، که مهر اسلام و امام و مردم و میهن و انقلاب یا مهر میهن و مردم را نیز در دل دارند، در اظهار نظر‌های خود از هرنوع دیدگاه سطحی و غیر بنیادین و عوام‌گرایانه‌ی آمیخته به امیال سیاسی و جناحی پرهیز نموده و از این‌که عده‌ای از درک ابتدایی‌ترین و ساده‌ترین مفاهیم اولیه دین‌شناسی و مردم شناسی و جامعه‌شناسی بی‌بهره‌اند رنج می‌برند.

  • یادداشت/

    روشن است که حُرّه بودن حضرت زهرا نه از این جهت، بلکه و حتی فراسوی مرز جنسیّت، زنانگی و مردانگی و به معنای انسان آزادِ صاحب اختیار و تصمیم گیرنده و برخوردار از آزادی الهی و به عنوان الگویی «انسانی» است.

  • یادداشت سید مهدی حسینی دورود؛

    در لابلای ابعاد مختلف شخصیت خانم لاجوردی آنچه تأمل‌ برانگیزتر و بیشتر شایسته‌ درنگ است، نه فقط توجه به نقش سرنوشت‌ساز ایشان در زندگی و در کنار همسری چون آیت الله العظمی فاضل لنکرانی و تربیت فرزندانی موفق است که فراتر از آن بهره‌های معنوی، فکری و تربیتی است که در خانه پدرِ همسر خود (مرحوم آیت الله فاضل قفقازی) از آن عالم کم‌نظیر کسب کرده بود و به درستی آن را به فرزندان خود منتقل نموده است.

  • یادداشت/

    آیا بهتر نیست به جای انتشار مصاحبه ها و اخبار دروغین و به جای پنجه کشیدن به چهره‌ دوستان و تخریب بیت و موسسه حفظ و نشر آثار حضرت امام و نفرت پراکنی نسبت به فرزندان انقلاب و کسانی که با آنان همفکر و هم سنخ نیستید، به عاقبت این بداخلاقی ها که جز تفرق و واگرایی و سست شدن عقیده مردم و تزلزل پایه های نظام اسلامی نتیجه ای ندارد بیاندیشید؟

  • یادداشت/

    وظیفهٔ «ما»، مقابله با افراط-و-تفریط هایی است که بدون در نظر گرفتن مصالح و منافع مردم و کشور، سعی دارد با بد‌اخلاقی و بی نظمی و با رفتار و مناسباتی ناموزون و غیر منطقی افکار خود را پیش برده و اهداف خود را محقق ساخته و از اینکه حتی مرجعیت و روحانیت اصیل را لیبرال و غرب‌زده بخواند هم باکی نداشته باشد.

  • یادداشت حسینی دورود؛

    روزی مثل همیشه پیاده از حرم مطهر حضرت معصومه علیها سلام، به سمت منزل‌ می رفت، چند صفحه ای از یک کتاب قدیمی در دست داشت و غرق مطالعه بود به گونه ای که متوجه سلام بنده نشدند. پشت سر ایشان حرکت کردم و در بین راه به جای ایشان سلام افراد را پاسخ می دادم. به چهار راه شهدا رسیدیم. هنگام عبور و با نگاه به اطراف متوجه حضورم شد...